یه عالمه عکس با دوربین خاله انسی
سلام, امروز تا ساعت 2 با هم خواب بودیم. بعدش بابا محمد اومد با دو پرس پلو مرغ بعد که خوردیم گفتش که امروز مامان اعظم میخواد بره دیدن حمیدرضا جونی. منم گفتم باشه پس ماشینو میبرم. دیگه ساعتای 6 بود که حاضر شدیم و محمدم رفت مامانشو آورد و من و کوروش و مامان اعظم راه افتادیم به سمت خونه خواهر جونی. راستی امروز عشق خاله ختنه هم کرده بود. فداش بشم من که خیلی بی حال بود و همش تو حالتای خواب و بیداری بود. دلم براش سوخت عشقم. آخه به این کوچولویی باید چقد درد تحمل کنه. . وقتی ما رفتیم دختر دایی هامم بودن. لیلا, فاطی, زینب, فهیمه و زنداییم و بچه هاشون مادرشوهرم برای خواهرم پول اورده بود 50 هزارتومن. دستشون درد نکنه. ما ساعت 7 رسیدیم و تا 10 هم ن...
نویسنده :
مامانی
3:00