کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

یه عالمه عکس با دوربین خاله انسی

سلام, امروز تا ساعت 2 با هم خواب بودیم. بعدش بابا محمد اومد با دو پرس پلو مرغ بعد که خوردیم گفتش که امروز مامان اعظم میخواد بره دیدن حمیدرضا جونی. منم گفتم باشه پس ماشینو میبرم. دیگه ساعتای 6 بود که حاضر شدیم و محمدم رفت مامانشو آورد و من و کوروش و مامان اعظم راه افتادیم به سمت خونه خواهر جونی. راستی امروز عشق خاله ختنه هم کرده بود. فداش بشم من که خیلی بی حال بود و همش تو حالتای خواب و بیداری بود. دلم براش سوخت عشقم. آخه به این کوچولویی باید چقد درد تحمل کنه. . وقتی ما رفتیم دختر دایی هامم بودن. لیلا, فاطی, زینب, فهیمه و زنداییم و بچه هاشون مادرشوهرم برای خواهرم پول اورده بود 50 هزارتومن. دستشون درد نکنه. ما ساعت 7 رسیدیم و تا 10 هم ن...
31 ارديبهشت 1391

سلام العلیکم ما اومدیم باز هم بی دوربین :(

خوب این چند روز اتفاق خاصی نیفتاده. چهارسنبه عصر من و کوروش طلا حاضر شدیم و با کالسکه رفتیم خونه ملیحه خانوم که نزدیک خونه ماست. قبل از این که بریم بیرون رفتم تو کوچه ببینم هوا چجوریه دیدم یه بارون شرشری میاد از اون باحالا که من عاشقشم.دیگه کوروشو حسابی پوشوندم بعدم تو یه پتوی  ضخیم پیچیدمشو با کالسکه را افتادیم. خدا رو شکر کوروش اصلا خیس نشد چون هم سایه بون کالسکش ضد آبه هم من چادرمو کشیده بودم رو کالسکش. ولی خودم موش آب کشیده شدم و کلی کیف کردم. خلاصه رسیدیمو کوروش خوابش میومد بردمش تو اتاق بخوابونمش دیدم گهواره میلاد دارن گذاشتمش اون تو خیلی زود خوابش برد. منم تصمیم گرفتم براش یکی بگیرم. خلاصه ساعتای 9 بود که با یگانه و ...
30 ارديبهشت 1391

دوربین مامانمو ندید رفت زیر پاهاش

بچه ها همون طور که کوروش جون گفت دوربین نابینا منو ندبد و رفت زیر پاهای مبارکم و الان شما با یک عدد زهره ی بی دوربین استخون درد روبرو هستین. داستان از این قرار است که شبی که ما باغ بودیم برا عروسی عمه یگانه جون, خیلی ذوق زده شدم و دوربین عزیزم از دستم افتاد و بعدشم که عرض شد دیگه منو ندید و رفت زیر پام. از اون به بعدشم که دیگه همش می گفت لنز مشکل داره خلاصه که غیبت چند روزه من به دلیل دپرشن و بی عکسی بوده و لا غیر. ولی با این تفاسیر چند تا عکس با دوربین مبایل محمد انداختم. سه تا عکس اول چند شب پیشه که شام پلو مرغ داشتیم و یک استخون رون مرغ دادم دست کوروش که تمام صورتشو مرغی کرد و همینطور لباساشو و چون از کثیفی بدش میاد داشت نقم میزد و دستاشو...
27 ارديبهشت 1391

گل هایی درون گل

امشب رفتیم باغ بابا جون یگانه و به محض رسیدن دیدیم عمه جونای یگانه دارن گل محمدی پر می کنن تا نی نیا رو بذارن توش. به این دلیل این کارو می کنن که وقتی بزرگ شدن به عطر های مختلف حساس نشن و سرشون درد نگیره. اینم عکس جیگرا در حال گلبازی: از راست به چپ: حمیدرضا عشق خودمم, محیا گلی, و مرد مردان کوروش خانم     ...
23 ارديبهشت 1391

مهربونای من سلام

عزیزای دل من باید بگم خدمتتون که:    اگه من زیاد نظر نمی ذارم به پای بی معرفتی نذارین لطفا! من وقتایی میام نت که در حال خوابوندن کوروشم یا در حال شیر دادنش! یا این که دارم استراحت می کنم و دراز کشیدم برا همین نمی تونم تایپ کنم. بقیه وقتام که نمی تونم اصا بیام نت. من عاشق همتونم و تک تکتون و می خونم و با همتون زندگی می کنم. چند وقت بود می خواستم اینو بگم نمی شد. دوستون دارم.                         ...
21 ارديبهشت 1391

کوروش چه میکند؟

سلام جیگیلیای من خوبین؟ جونم بگه براتون که کوروش شیرین شده در حد باقلوااااااااا,  قوتووو, سوهان حتی از اینام بیشتررر کوروش این روزا نصفه میغلته, همه چیزو با دستای کپلیش میگیه و میبره سمت دهنش و وقتی جلوی آینه میگیریمش غش میکنه از خنده. خیلی دوس داره رو پاهاش نگهش داریم. دلش میخواد بشینه و خدا رو شکر خوب غذا می خوره. غذا منظورم همون مخلوط پودر بادوم و نبات و آرد برنج و نشاستست. که همه اینا رو  آسیاب کردم و روزی سه وعده می خوره و خیلی ام دوست داره. دیگه از خوابیدناش بگم که خیلی جیغ می  زنه تا بخوابه و این سخت ترین قسمت کوروش داریه. یه هفتست الان که شبا ساعت 4 زودتر نمی خوابه. دوس داره بازی کنه و دیگه اینکه می ذارم ...
20 ارديبهشت 1391